اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

بابابزرگ و مامانی و خاله سمانه از کربلا برگشتن

✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ خدا رو شکر بابابزرگ و مامانی به سلامتی برگشتن. اینا هم کادوییاشونه.خاله سمانه هم اون شکلات خوری طلایی خوشگل رو اورده.دستشون درد نکنه.ان شاالله دفعه بعد با هم بریم کربلا. دوستون دارم.بوووووس ...
29 تير 1398

سنجش امیرمحمدجان

امروز امیرمحمد سنجش داشت.تموم که شد پرسیدم چه طور کرده؟.مسئولش گفت بسیار عالی.از تموم بچه هایی که اومدن عالی تر بود اومدیم بیرون با گله میگه شما فکر میکردین من همه رو اشتباه میگم بعدم چند تا بوکس نوش جان کردم الانم امیرحسین کیک کاکائویی پخته رو گازه.ان شاءالله خوب بشه بابابزرگ هم رسیدن نزدیک مرز مهران.از دیروزبکوب تو اتوبوسن ...
16 تير 1398

بابابزرگ و مامانی راهی کربلا شدن.یا امام حسین ما رو هم طلب

سلام پسرا.بالاخره مامانی و بابابزرگ و خاله سمانه رو راهی کربلا کردیم. الان از ترمینال برگشتیم. امیرمحمد جااانم از دیروزبغض داری و گریه و دلت مخواد بری.دیشبم خونه بابابزرگ خوابیدی.منم قفسه سینم درد داره. ان شاالله به سلامتی برن و برگردن بابابزرگ و مامانی رهای کربلا شدن.یا امام حسین ما رو هم طلب...
15 تير 1398

روز دختر.کربلا

سلام.گل پسرای مامان اولین خبر خوب.خدا رو شکر گوش شیطون کر امیرعلی جیش دو رو هم میگه.ان شاالله این بار دیگه تا اهر ادامه بده دومیش.امشب به مناسبت روز دختر کیک و تولد بازی کردیم تو خونه مامان سومیش.قراره بابابزرگ و خاله سمانه برن کربلا.مامانی امب واسه خودشون اش پشت پا پخت چهارمیش.چند روزه شما سه تایی با دوچرخه و من پیاده میریم خونه بابا بزرگ وبرمی گردیم. عاشقتونم عشقای من.بووووس...
13 تير 1398

تابستان۹۸

سلام امیرمحمد جانم.دومین دندون از بالا هم توسط اون مامان بزرگ کشیده شد دیروز رفتیم م.. حسابی بهتون خوش گذشت.بوته های گوجه ها رو جابجا کردین اب بازی و خاک بازی دو سه روزه با سه چرخه هاتون میریم خونه بابابزرگ. امیرعلی که نیم پدال میزنه.الانم خسته و کوفته خوابیده.امیرحسین و امیر محمدم خونه بابابزرگ موندن.دوستون دارم. بوووووس ️ تابستان۹۸...
6 تير 1398

اخرین روز بهار۹۸

خوب مفتخرم در اولینروز تابستان۹۸ بگم که امیر علی جان قله های کابینت آشپزخونه رو فتح کردن.قبلا تموم صندلیا روبرده بودیم بیرون اما راه حل جدید رو امتحان کرده و از دستگیره کشوهای پایین به عنوان نردبون کمک گرفته امروز که بیرون رفتیم حسابی بهش خوش گذشت و تا تونست با خاله سمیه بازی کرد. البتهاینقدر الو قرمز ترشم خورد که اخر شبی اسهال شد ومن بیچاره در چند مرحله خونه بابابزرگ رو شستم .نهایتا دوباره پوشک شدی ...
1 تير 1398
1